و ناگهان دریا دریا سکوت بر تن ساحل ریخت موج ها آرام گرفتند خاکستر کلمات روی ابرها نشست و باران شد بر سر شاعران خسته شهر جان شد بر تن بی جان پسرکی که مادرش در عزایش جان داد شاعران دوباره شعار ساختند و پسر از مرگ برگشته چرخه انتقام و انتخاب و انتفاع را هزاران بار تکرار کرد ابرها خاکستر و درختان برگ و مادرها اشک ریختند و زندگی دوباره و دوباره پیروز شد +به قدری ننوشتم که حس میکنم قلمم جا مونده تو گذشته
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت